ایام بستری بی بی
هر شب که آه تا به سحر گاه می کشم
با اشک شعله بر جگر ماه می کشم
تا باز هم به شِکوه نگویند بس کنم
آهسته گریه می کنم و آه می کشم
از رنگ سرخ بستر و از پیچ و تاب من
فهمیده زینبم غم جانکاه می کشم
تا در بروی شوی، به لبخند وا کنم
خود را به خاک این ره کوتاه می کشم
بازو اگر مدد کندم دور از همه
آب وضوی آخرم از چاه می کشم
با نیمه جانیم شب خود صبح می کنم
با درد سینه ام نفسی گاه می کشم
حسن لطفی
********************
مادر که عزم رفتن از این خانه دارد
آرام آرام ای خدا جان می سپارد
هر شب کنار بستر او یک فرشته
می آید و زخم تنش را می شمارد
آلاله می ریزد به روی شانه هایم
بر سینه اش وقتی سرم را می فشارد
پهلو به پهلو می شود وقتی به بستر
امکان ندارد لاله سرخی نکارد
دیشب که گشتم پیکرش را خوب دیدم
یک عضو بی آسیب در پیکر ندارد
از روی دلسوزی برای گیسوانم
خم می شود تا شانه را بالا بیارد
پرواز مجروح صدایش بی سبب نیست
یک فاصله در استخوان سینه دارد
می گیرد از دستم لباس زخمی اش را
پیراهنی کهنه به جایش می گذارد
خاکستر پروانه ها بر دامن او
شام غریبان را برایم می نگارد
چشمان بابایم پر از ابر بهاری است
اما خجالت می کشد اینجا ببارد
علی اکبر لطیفیان
*******************
آیا اجازه می دهی گویم تو را مادر
من بی بها هستم تو هستی پر بها مادر
از مادری تو علی باور شدیم آری
پرورده ای ما را غلام مرتضی مادر
جان شلمچه سیرتان، آن سرخ پهلویان
قبل از اجل بالین این خسته بیا مادر
روز قیامت که کسی پشت و پناهم نیست
راهی به جنت واکنم با ذکر یا مادر
ما را اگر قابل بدانی یک سئوالی هست
یک سنگ قبر حتی نداری تو چرا مادر
دیر آمدیم و روضه خوانهایت به ما گفتند
خوردی کتک از دست اولاد زنا، مادر
پای زمین افتادن تو در بر حیدر
کوچک بود حتی غم کربوبلا مادر
خواهیم زحق تا در رکاب حضرت مهدی
گیریم تقاص زخم بازوی تو را مادر
جواد حیدری
********************
گریه نکن که با همه بیماری ام علی
قد خم نکرد روح سپیداری ام علی
من راز خون سرخ خدایم که تا ابد
در ذوالفقار غیرت تو جاری ام علی
مُردی تو از غریبی و من باز زنده ام
شرمنده ام از این همه کم کاری ام علی
دل داغ بار محسن خود را زمین گذاشت
حالا ببین در اوج سبک باری ام علی
من ناگریز رفتنم آقا حلال کن
همراه نیمه راه مپنداری ام علی
گفتم خدا کند که بمیرم ولی چه سود
ترسم که مرگ هم نکند یاری ام علی
راه مدینه تا به خدا سبز می شود
در خاک بی نشانه که می کاری ام علی
هادی جانفدا
*******************
رنگ کبود چشم سحر می کشد مرا
ابری که بسته دیده ی تر می کشد مرا
دست خدا و خانه نشینی... خدای من
مرغی که سر گرفته به پر می کشد مرا
یا زخم سینه می برم زیر خاک ها
یا پهلوی شکسته ز در می کشد مرا
وقت نماز نافله آمد ولی هنوز...
درد شدید پا و کمر می کشد مرا
گل کرده روی پیرهنم عشق مرتضی
زخم عمیق ضربه ی در می کشد مرا
دارد تمام سینه من تیر می کشد
خونابه های زخم جگر می کشد مرا
علی اشتری
*******************
خلوت تر از همیشه شده غربت شما
کمتر صدای اشک می آید در این سرا
زخم کبود بی کسی ام تازه می شود
تا می وزد غریبی تان در دل هوا
شمع نگاه یک نفر حتی غنیمت است
وقتی که روز و شب شده تاریک و بی صدا
در پشت میله های بقیع ات نشسته ام
پشت در بهشت نشستم ببین مرا !
ای سایه سار این دل من نام پاک تان
من را ببر که سایه شوم روی قبرها
پشت دری نشسته ام و گریه می کنم
کو آن کسی که درد مرا می دهد دوا
از آن طرف که عطر گلی زخم خورده است
دارد کبود می وزد اینجا غم شما
علیرضا لک
*******************
چون چشمه که آهنگ سفر داشته باشد
می خواست که چشم از همه برداشته باشد
راهی نگوشده است که ذاتش بشناسیم
این خانه، محال است که در داشته باشد
اوصاف بهشت از دل زیباش چه پرسند؟
مقصد مگر از خویش خبر داشته باشد؟
باید که خلیلش شکفد در پس شعله
آن باغ که از خطبه تبر داشته باشد
در خجلت آن سپری که صرف عروسی است
می خواست که سینه سپر داشته باشد
خاموشی اش آبستن طغیان و خروش است
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد
حتی به تخیل نتوان گفت که این زن
جز هیبت عاشور، پسر داشته باشد
یک سر نشود راست به هنگامه ی پیکار
از آه اگر تیغ دوسر داشته باشد
تقدیمی گلزار شکیبایی مولاست
در سینه گل زخمی اگر داشته باشد
جواد محمد زمانی
*******************
گویا دعای نیمه شبم بی اثر شده
یعنی که خون پهلوی تو بیشتر شده
دیگر نماز مادر من بی قنوت شد
دیگر شب بلند علی بی سحر شده
از صبح ، زخم سینه امانت بریده بود
حالا بلای جان تو درد کمر شده
از زخم های سوخته رنگی که دیده ام
فهمیده ام چه با بدنت پشت در شده
اینبار هم که پاشدی از روی بسترت
خوردی زمین و پیرهنت سرخ تر شده
وقت نفس زدن چقدر زجر می کشی
این دنده ی شکسته عجب دردسر شده
حسن لطفی
*******************
این زخمهای کهنه مداوا نمی شود
این جامه ها دگر تن زهرا نمی شود
بوران درد لطمه زده بر طراوتش
دیگر گل تبسم او وا نمی شود
می خواهد او به خاطر من پا شود ز جا
هرچه تلاش می کند اما نمی شود
در سینه شکسته و آسیب دیده اش
حجم عظیم غربت من جا نمی شود
از ابتدای قصه عشاق تا ابد
بی شک شبیه فاطمه پیدا نمی شود
ای مونس غروب غم انگیز روزها
دلدادگی بدون تو معنا نمی شود
در کوچه باغ های مدینه بهار من
بی اذن تو شکوفه شکوفا نمی شود
دیگر بمان که آب فتاده ز آسیاب
در این محله فاطمه دعوا نمی شود
وحید قاسمی
*******************
دو چشم رازو نیازت همیشه در سحرند
ستاره های سحر از تو آبرو بخرند
بنام رازق نان و رطب : ملائکه هم
نشسته اند که از سفره تو نان ببرند
دعای خیر تو پشت تمام انسانهاست
کبوتران دعایت همیشه در سفرند
بگو که در بر تو آینه علم نکنند
تمام آینه ها در بر تو بی هنرند
چگونه مردم دنیا تو را که می تابی
از آسمان بکشند و به کنج خانه برند !؟
نه! شک نکن! که برای شکستن یاست
میان شعله در با غلاف منتظرند
رحمان نوازنی
******************
ای که فقط مقام تو خیر النسا شده
لعنت برآنکه منکر صدق شما شده
جایی که انبیا همگی سائلند وبس
لعنت برآنکه آمده وبی حیا شد
تو دختر رسول ترین برگزیده ای
احمد برای توست اگر مصطفی شده
شیعه شدن که روزی هر کس نمی شود
هر کس که شیعه شده ز عطای شما شده
در سجده ات که تا به سحر طول می کشید
شد عاقبت به خیر هر آنکه دعا شده
بعد از ولایت تو و تصدیق تو دلم
احساس می کنم چقدر با خدا شده
تو مادری نمودی و ما را خریده ای
تو خواستی که خاک من از کر بلا شده
ما را ببخش نوکر خوبی نبوده ایم
گاهی اگر غلام شما بی وفا شده
تکلیف محوریست مرام تو تا ابد
در این مسیر عمر جوانت فدا شده
تکلیف ماست تابه فرج منتظر شدن
این امتحان سخت که تکلیف ما شده
ما را به سوی مهدی تو می کشد ولی
دوران ما زدوری او پر بلا شده
این نیز از مجاری فیض خود شماست
پایم اگر به مجلس این روضه وا شده
جوادحیدری
*********************
یک روز نه، دو روز نه، بلکه زمانی است
رویم کبود اتفاقی نگهانی است
این رنگ نیلی با تعدّدهای لکه
از مشتقات رنگهای ارغوانی است
دستاس آماده، تنور آماده امّا
کاری که بر می آید از من ناتوانی است
تا قدرت این دستهایم را بسنجم
سنگینی یک شانه هم خوب امتحانی است
من لاله می کارم، علی میچیند آن را
این روزها کار من و او باغبانی است
امروز هم مثل همیشه خانه دارم
امّا به جای خانه ام «چادر تکانی» است
ساعت به وقت شرعی شهر مدینه
یک روز تا هفتاد و پنج بی نشانی است
علی اکبر لطیفیان
********************
تو خانه دار علی هستی و پری علی
تویی کمال عروج کبوتری علی
نشان دهنده ی بالایی تکامل توست
همین روایت با تو برابری علی
علی به همسری ات باید افتخار کند
و یا تو فخر بورزی به همسری علی
هزار سال دگر هم نمی بریم از یاد
حماسه ایی که تو دادی به دلبری علی
قسم به حرمت تو مثل تو نمی خواهیم
حکومتی که نباشد به رهبری علی
علی اکبر لطیفیان
**
از وبلاگ زیتون
******************
دلشوره داری، زخم های پر نمک داری
زخم نهان و بی شماری از فلک داری
مشکات نوری، جنس خاک این زمین ها، نه
فرقی مگر با حوریه یا که ملک داری؟
وقتی بهشتی زیر پایت هست ای مادر
چه احتیاجی بر خراج یک فدک داری؟
در بین آن آتش چگونه تاب آوردی؟
با این که پر هایی شبیه شاپرک داری
آیینه ای هستی نصیب کینه ای دیرین
طائف نرفته بر تنت صد ها ترک داری
با اینکه می دانی صباحی پیش ما هستی
ذکر لب «یا لیتنی کنتُ معک» داری
مادر شما نام رشیده داشتی امّا
آخر چه آمد بر سرت که کم کمک داری...:
از درد می پیچی به خود از بس که بر رویت
مُهر مودّت، نه! رد مشت و کتک داری
یک همسر مأمور صبر و خار در چشم و ...
یک یثرب پر حیله و دوز و کلک داری
باید مراعات شما و حالتان را کرد
دلشوره داری، زخم های پر نمک داری
مجید لشگری
******************
شما اگرچه نبودید با من اما خوب
صدای گریه تان را به یاد دارم من
قسم به حرمت زهرایی خودم فردا
به دست نارشما را نمی سپارم من
ولو به کندن یک گوشه ای ز چادر خود
برای شفاعت گرو می آرم من
میان حشر شما را اگر ندیدم من
کنار درب جهنم در انتظارم من
اگر بناست شما را جدا کنند از ما
قسم به موی سپیدم نمی گذارم من
کمیت جمله ابنا آدمی لنگ است
اگر که دست ابوالفضل را نیارم من
نگاه بر قد و بالای زرد من نکنید
اگرچه برگ ندارم ولی بهارم من
رشید بودم و با درد لاغرم کردند
میان بسترم آن قدر گریه دارم من
به غیر سینه سپر کردنم چه می کردم
شبیه شیر خدا که سپر ندارم من
هزار شکر که شرمنده ی خدا نشدم
اگرچه دست ندارم علی که دارم من
علی اکبر لطیفیان
*****************
نرو ای همدم تنهایی بابا، مادر
می شود بعد تو بابا تک و تنها، مادر
چه مگر بر سر تو رفته در آن کوچه ی شوم
پس از آن حادثه افتاده ای از پا، مادر
آخرین بار که گیسوی مرا شانه زدی
لرزه دست تو لرزانده دلم را مادر
من و بی مادری ، ای وای، برایم زود است
کاش می شد که از اینجا بروم با مادر
سید محمد جواد شرافت
*****************
اين روضه ها امروز و فردا کردنش سخت است
بايد بگويم گرچه معنا کردنش سخت است
لکنت گرفته پلک تو در بين آن کوچه
اين راز سربسته ست افشا کردنش سخت است
چشمي که دست سنگي آن بي حيا بسته
مقداد مي دانست که وا کردنش سخت است
دستي که بين کوچه ها از پا تو را انداخت
فهميد قدّ حيدري تا کردنش سخت است
حالا که داري خواهشي تابوت مي خواهي؟
اسباب مرگ تو مهيّا کردنش سخت است
با غسل زير پيرهن فکر علي بودي
زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است
داغ کبود کوچه ها آنقدر روشن بود
فهميد دست فتنه ، حاشا کردنش سخت است
یوسف رحیمی
******************
دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه، چه قران کریمی
در خانه ی زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
می سوخت حریم دل مولا چه حریمی
آتش مزن آتش در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لاله زخمی به نسیمی
سید حمیدرضا برقعی
********************
ای مادر نمونه ی نسل کریم ها
زیباترین پیام تمام نسیم ها
ذاتاً هوای بود ترا لمس می کنم
ای در دلم کشیده شده از قدیم ها
در دست آسمانی تو خوش نشسته است
این لانه های پر تپش یاکریم ها
از روزی نگاه شما حرف می زنند
با شعله های گرم رسیدن کلیم ها
حتی اگر رسول خدا هم لقب گرفت
از مهر توست پرورش این یتیم ها
اما چه زود برگ گلت را کبود کرد
روزی که می شکست تمام حریم ها
علیرضا لک
*******************
وقتی خدا بهشت معطر درست کرد
از برگ گل برای تو پیکر درست کرد
آب و گلت که نور و دو صد شیشه عطر سیب
آخر تورا به شیوه دیگر درست کرد
از تو تمام آمدنی ها شروع شد
یعنی تو را میان آن همه سر درست کرد
آمد تمام هست تو را بی نظیر ساخت
از آِه های ناب تو کوثر درست کرد
با نام تو دریچه ای از آسمکان گشود
بر بالهای مرده من پر درست کرد
اصلاً برای درد کبودی که می کشی
روز ازل دو چشم مرا تر درست کرد
دست کریه یک نفر از عمر بودنت
یک شاخه زخم یک گل پرپر درست کرد
بانو مزار گم شده ات تا دم ظهور
از من دلی شبیه کبوتر درست کرد
علیرضا لک
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: ایام بستری
برچسبها: ایام بستری بی بی مهدی وحیدی